سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که امام علیه السلام کمتر به منبر مى‏نشست که پیش از خطبه نگوید : ] مردم از خدا بترسید که هیچ انسانى بیهوده آفریده نگردیده تا به بازى پردازد ، و او را وا ننهاده‏اند تا خود را سرگرم بى‏فایدت سازد ، و دنیایى که خود را در دیده او زیبا داشته جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت انگاشته ، و فریفته‏اى که از دنیا به بالاترین مقصود نایل گردیده چون کسى نیست که از آخرت به کمترین نصیب رسیده . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 92 مرداد 15 , ساعت 12:44 عصر

به نام صاحب سلام

با مداد تنهایی می کشم یک شهر رویایی

شهری بی چراغ راهنمایی، بی پلیس انتظامی

شهری فراسوی زمان

بی دزد و بی سارقان

شهری پر ز احساس هم شهری

دل مردم خالی ز نامردی

شهر آرمانی من

شهر آرمانی من

شهری برای تک رنگی

نه قرمز، نه آبی، نه سبزی

شهری خالی از آمارفزاینده

تورم نداریم ببخشید شرمنده

شهری برای کل تاریخ آینده

سفر کردم رسیدم به آینده

به آینده که شهر را نظر بی نم

به مردم، به اقتصاد و به سحر بی نم

دل مردم شهرم چرا بی رنگ است

به ظاهر زیبا و دلشان تنگ است

 لذت و کامروایی پر رنگ است

عشق و عاشقی کردن کم رنگ است

مردم شهر برای زنده ماندن نفس می کشند

برای این و آن و ایشان نفس می کشند

دل اسیر پول و دنیار و زر گشته

مرگ با تصادف از آمار جنگ بیشتر گشته

خوشی مردم به قرص و به حس فاز است

به تلخی و نامردی و پرحرفی باز است

به تکرا ر و به دل مردگی و ساز و آواز

به خدا کی کنند این دفتر آغاز

شهر من خالی ز خدا بود و من کافر بودم

در میان آدمی، بنده آخر بودم

علیرضا عبدی املشی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ